صدای عشق_بهترین وبلاگ اس ام اس و مطالب عاشقانه | ||
یادگارآن شهید زنده یاد آرزوی مادرش راداد باد مادرش می خواست دامادش کند باهمین کاریادداداشش کند چون که محموددادبامحمود دست حجله ی دامادیش معبود بست خوش به حال مادرمحمودجان بچه اش دامادکردروزجوان چون که محموددست دنیا خسته بود حجله ی اوراخدایش بسته بود برای شادی روح شهید محمود راحتی وجوان ناکام محمود کریمی صلوات... [ شنبه 91/11/7 ] [ 2:8 صبح ] [ حسین حیدری ]
[ دیدگاه ها () ]
[ سه شنبه 91/11/3 ] [ 1:4 صبح ] [ حسین حیدری ]
[ دیدگاه ها () ]
قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حظورش بی خبر. قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد همان که گاهی می شکند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود... *** با این دل است که عاشق می شویم با این دل است که دعا می کنیم با همین دل است که نفرین می کنیم و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم... *** اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم. این قلب اما در سینه جا نمی شود و به جای اینکه بتپد.....می وزد و می بارد و می گردد و می تابد این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد سیاه و سنگ هم نمی شود از دست هم نمی رود *** زلال است و جاری مثل رود و نسیم و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد *** این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد وقتی تو می رنجی او می بخشد... *** این قلب کار خودش را می کند نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی *** و آدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند به خاطر قلب دیگرشان به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند . [ سه شنبه 91/11/3 ] [ 12:53 صبح ] [ حسین حیدری ]
[ دیدگاه ها () ]
برای ماندنش به خدا التماس کردم از خدا خواستم از حمایت ما رو بر نگرداند که من بی او هیچم نیمه شب ها برایش دعا کردم اه کشیدم ولی او رفت و خدا گریه هایم را نشنید و ندید و دعا هایم را نشنید و مورد اجابت قرار نداد و او را برد و ان زمان بود که من از همه و هر چه داشتم بریدم و های های گریستم و او رفت و من فقط ناظر رفتن او بودم رفتنی که هیچ امیدی به بازگشت ان ندارم ونخواهم داشت و امروز من او را برای همیشه از دست داده ام نه می توانم او را حس کنم و نه در آغوش بگیرم او رفت گر چه برایم همیشه ماندگار است [ سه شنبه 91/11/3 ] [ 12:48 صبح ] [ حسین حیدری ]
[ دیدگاه ها () ]
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی وببینی که دیگه دوستش نداری ....خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اون کسی که جونتوواسش گذاشتی ....خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفامی سوزونه گاهی قلب وزهر تلخ بعضی حرفا ...خیلی سخته اون کسی که اومدوکردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه...خیلی سخته اگه عمر جادوی شعرت تموم شه نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه ...خیلی سخته اون کسیکه گفت واسه چشمات می میره بره ودیگه سراغی ازتوونگات نگیره ....خیلی سخته نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه ...خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفرشه تازه فردای همون روزدوست عاشقش خبر شه ...خیلی سخته که دلی روبا نگات دزدیده باشی وسط راه اما ازعشق،یه کمی ترسیده باشی ...خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی ازخودت می پرسی یعنی،میشه اون بره زمانی؟...خیلی سخته توی پاییزباغریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی ...خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه ...خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلاییکاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفاییخیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه چقدر از گریه اون شب،چشم تو سرش شلوغه ...خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت ...خیلی سخته بودن تو واسه اون بشه عادت دیگه بوسیدن دستات واسه اون بشه عبادت ...خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی تا که بین دوپرستو نباشه هیچ اختلافی ...خیلی سخته اونکه دیروز واسش یه رویا بودیاز یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بود...خیلی سخته بری یکشب واسه چیدن ستاره ولی تا رسیدی اونجا ببینی روزشددوباره خیلی سخته که من وتو همیشه باهم بمونیم [ سه شنبه 91/11/3 ] [ 12:46 صبح ] [ حسین حیدری ]
[ دیدگاه ها () ]
هر روز صبح وقتی چشمانم را میگشایم به خود میگویم من این قدرت را دارم که امروز خوشحال باشم و یا غمگین... من میتوانم آنچه را که باید باشم انتخاب کنم.دیروز مرده است...فردا که هنوز نرسیده است.من فقط یک روز دارم...همین امروز....و من میخواهم که در آن خوشحال باشم و حتما خوشحال خواهم شد ...
من برای آنها که دوستم دارند زندگی میکنم... آنها که مرا همانگونه که هستم می شناسند... برای تمام خوبیهایی که میتوانم انجام دهم....
بر لب جویی و در کنار کسی که دوستش داشتم نشسته بودم.کف دستش را در جوی فرو برد و آن را بیرون آورده و به من نشان داد و گفت:آبی که کف دستم جای گرفته میبینی؟این نشانه عشق من است! و به راستی چنین بود...مادامیکه دستانمان را با دقت باز نگه داریم آب در کف دستها باقی میماند.اما اگر انگشتانمان را سفت و سخت به هم بچسبانیم و و سعی کنیم که آبها را به اجبار در دستهایمان نگه داریم یک قطره آب هم در کف دستهایمان باقی نمی ماند. اینست بزرگترین اشتباهی که مردم در هنگام عاشق شدن مرتکب میشوند...آنها میخواهند عشق را به اجبار حفظ کنند...به او امر کنند ...از او انتظار دارند...او را محدود میکنن... بدینگونه است که عشقشان همچون همان آبها با کوچکترین تکانی از بین میرود و نابود میشود... عشق باید آزاد باشد ...شما نمیتوانید طبیعت عشق را تغییر دهید... اگر کسی را دوست دارید اجازه بدهید آزاد باشد...او را زندانی افکار و عقاید خود نکنید... بدهید اما انتظار گرفتن نداشته باشید.... متقاعد کنید اما امر نکنید... حفظ کنید اما اسیر نکنید... خواهش کنید اما دستور ندهید...
بیا پیشم بمون تنها نمونم می خوام تا ابد واست بخونم می خوام بگم عشق پرزده تو دل من کلی غم زده اگه بیای بمونی پیشم تا ابد راضی میشم [ سه شنبه 91/11/3 ] [ 12:43 صبح ] [ حسین حیدری ]
[ دیدگاه ها () ]
هر شب مرا با خود میبری میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی هرشب مرا به اوج میبری میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود ما یکی شده ایم با هم همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من. همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ، یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست. دنیای زیبایی که درون آنم ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!
[ سه شنبه 91/11/3 ] [ 12:29 صبح ] [ حسین حیدری ]
[ دیدگاه ها () ]
[ دوشنبه 91/11/2 ] [ 8:38 عصر ] [ حسین حیدری ]
[ دیدگاه ها () ]
|
||
[قالب سایت : هلو تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |